سینا  سینا ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

میوه ی عشقمون

سروش نوشت ..خونه ی مامان جون!

یه روز موقع برگشتنت از مدرسه طبق معمول من داخل تراس منتظرت بودم دیدم امدی طرف در  و دویدم در رو زدم اما هرچی صبر کردم نیومدی بالا و من نگران شدم خواستم با داداش بیام پایین دنبالت که تلفن زنگ زد : عمو فرهاد بود که خبر داد شما  رفتی خونه ی مامان جون !!!!! بعد هم معلم بی چاره که مسئولیت قبول کرده بود شما رو برسونه نگران پشت آیفون بود و گفت دنبالت دویده و نتونسته شما رو ببینه .. و شما قول دادی دیگه تکرار نکنی ..... این میون فقط بابایی ذوقتو کرد !!!! و گفت مستقل شده پسرم!
10 آبان 1391

سینا نوشت ..بوی تنت..

دیشب به بابا می گفتم ای کاش می شد من عطر تنتو می تونستم نگه دارم واسه روزهایی که بزرگ میشی و دیگه بوی بهشت ندی.. بشی یکی مثل همه! مثل من مثل بابا... خدا حفظت کنه بد جوری عاشقت شدم ..فندق!
10 آبان 1391